آثار و نتایج خداشناسی در زندگی انسان

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم *** به دریا بنگرم دریا تو بینم  

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت *** نشان از روی زیبای تو بینم علی علیه السلام فرمود: " هیچ چیزی را ندیدم مگر آنکه قبل از او و با او خدا را دیدم ".

آثار و نتایج خداشناسی در زندگی انسان

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم *** به دریا بنگرم دریا تو بینم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت *** نشان از روی زیبای تو بینم علی علیه السلام فرمود: " هیچ چیزی را ندیدم مگر آنکه قبل از او و با او خدا را دیدم ".

آثار و فوائد ایمان مذهبی

برخورداری بیشتر از لذت های معنوی
انسان دو گونه لذت دارد:1- لذت هایی که به یکی از حواس انسان تعلق دارد که در اثر برقراری نوعی ارتباط میان عضو از اعضاء یا یکی از مواد خارجی حاصل می شود مانند لذتی که چشم از راه دیدن و گوش از راه شنیدن و دهان از راه چشیدن می برد.2- لذتهایی که با عمق روح و وجدان آدمی مربوط است و به هیچ عضو خاصی مربوط نیست و تحت تأثیر برقراری رابطه با یک ماده بیرونی حاصل نمی شود مانند لذتی که انسان از احسان و خدمت و یا از محبوبیت و احترام و یا از موفقیت خود یا موفقیت فرزند خود می برد.لذت های معنوی از لذت های مادی هم قوی تر است و هم دیرپاتر، لذت عبادت و پرستش خدا برای مردم عارف حق پرست از اینگونه لذت هاست. عابدان عارف که عبادتشان توأم با حضور و خضوع و استفراق است بالاترین لذتها را از عبادت می برند. در زبان دین از طعم ایمان و حلاوت ایمان یاد شده است، ایمان حلاوتی دارد فوق همه حلاوت ها. لذت معنوی آنگاه افزون می شود که کارهایی از قبیل دانش پژوهی، احسان، خدمت، موفقیت و پیروزی از حس دینی ناشی گردد و برای خدا انجام شود و در قلمرو عبادت قرار گیرد.بهبود روابط اجتماعی
انسان مانند برخی از جانداران دیگر اجتماعی آفریده شده است و به تنهایی قادر نیست نیازهای خویش را برطرف سازد.زندگی باید به صورت یک شرکت درآید که همه در وظایف و بهره ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود؛ زندگی سالم اجتماعی آن است که افراد قوانین و حدود و حقوق یکدیگر را محترم شمارند، عدالت را امری مقدس به حساب آورند، به یکدیگر مهر بورزند و هر یک برای دیگری آن را دوست بدارد که برای خودش دوست می دارد و آن را نپسندد که برای خودش نمی پسندد، به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند، هر فردی خود را متعهد و مسؤول اجتماع خویش بشمارد، در سری ترین نهانخانه ها همان تقوا و عفاف از آنها بروز کند که در اجتماع عمومی و دیدگان مردم، در نهایت بی طمعی به یکدیگر نیکی کنند، در مقابل ظلم و ستم بپا خیزند و به ستمگر و فسادگر مجال ستمگری و فساد ندهند، ارزش های اخلاقی را محترم بشمارند، با یکدیگر مانند اعضای یک پیکر متحد و هماهنگ باشند. آن چیزی که بیش از هر چیز حق را محترم، عدالت را مقدس، دل ها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار می سازند، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمی نفوذ می دهد، به ارزشهای اخلاقی اعتبار می بخشد، شجاعت مقابله با ستم ایجاد می کند، همه افراد را مانند اعضای یک پیکر به هم پیوند می دهد و متحد می کند، ایمان مذهبی است. تجلیات انسانی انسان ها که مانند ستارگان در آسمان تاریخ پرحادثه انسانی می درخشد همان هایی است که از احساس های مذهبی سرچشمه گرفته است.کاهش ناراحتی ها
ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت می آفریند، تلخی ها را شیرین می گرداند. انسان باایمان می داند هر چیزی در جهان حساب معینی دارد و اگر عکس العملش در برابر تلخی ها به نحو مطلوب باشد فرضا خود این غیر قابل جبران باشد به نحوی دیگر از طرف خداوند متعال جبران می شود.به عنوان مثال دوران پیری یک فرد باایمان، همواره با یاد و انس خدا مطبوع و دوست داشتنی است. قیافه مرگ در چشم فرد باایمان با آنچه در چشم فرد بی ایمان می نماید، عوض می شود.از نظر چنین فردی، دیگر مرگ نیستی و فنا نیست. انتقال از دنیائی فانی و گذرا به دنیایی باقی و پایدار و از یک جهان کوچک تر به جهانی بزرگ تر است. مرگ منتقل شدن از جهان عمل و کشت است به جهان نتیجه و محصول، از این رو چنین فردی نگرانی های خویش را از مرگ با کوشش در کارهای نیک که در زبان دین عمل صالح نامیده می شود برطرف می سازد.

آیات قرآن در مورد تسبیح تمامی موجودات

قرآن کریم می فرماید ذره ای از ذرات عالم نیست که پرستنده حق نباشد، همچنانکه انسانی نیست ولو نا آگاهانه که پرستندة حق نباشد. تنها شما خدا را تسبیح نمی کنید و حمد و ثنا نمی گویید، همه اشیاء خدا را تسبیح می کنند و حمد و ثنا می گویند. در این زمینه آیاتی داریم:
«
سبح لله ما فی السماوات و الأرض و هو العزیز الحکیم؛ هر چه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدای که مقتدر و حکیم است مشغولند» (سوره حدید/ آیه 1).
«
سبح لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و هو العزیز الحکیم؛ هرچه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدای که مقتدر و حکیم است مشغولند»(سوره حشر آیه1).
«
یسبح له ما فی السموات و الأرض و هو العزیز الحکیم؛ و آنچه در آسمانها و زمین است همه به تسبیح و ستایش (اوصاف) جمال و جلالش مشغولند و اوست یکتا خدای مقتدر حکیم»(سوره حشر آیه 24).
«
یسبح لله ما فی السموات و ما فی الأرض له الملک و له الحمد؛ هرچه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش خدا مشغولند که ملک هستی و ستایش عالم برای اوست» (سوره تغابن آیه 1).
«
و ان من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم؛ و هیچ موجودی نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست ولیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی کنید» (سوره اسراء آیه 44). هیچ چیزی در عالم نیست، ذره ای در عالم نیست مگر اینکه مسبح و جامد پروردگار است. شما انسانها تسبیح و عبادت و پرستش آنها را درک و فهم نمی کنید، ولله هیچ موجودی در عالم نیست که پرستنده ذات حق نباشد. پس پرستش در منطق قرآن منحصر نیست به پرستش آگاهانة انسان که شاید در بسیاری از انسانها ناقص ترین اقسام پرستش هاست که مثلا بایستیم رو به قبله، دو رکعت نماز بخوانیم در حالی که روحمان در نماز اصلا وجود ندارد بلکه جای دیگر مشغول کار دیگر است. یک خم و راست ظاهری می شویم.

نمونه هایی از تسبیح موجودات در قرآن
در قرآن کریم پنج سوره داریم بلکه با سوره "سبح اسم" به اعتباری شش سوره داریم که با تسبیح شروع می شوند و اینها را "مسبحات" می گویند. سوره حدید این طور شروع می شود: «سبح لله ما فی السموات و الارض؛ هر چه در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کند». سوره حشر و سوره صف به این شکل شروع می شود: «سبح لله ما فی السموات و ما فی الارض». در اینجا کلمه "ما" تکرار شده است. باز مفاد همان است: هر چه در آسمانهاست و هر چه نه هر که در زمین است خدا را تسبیح کرده است.سوره جمعه و سوره تغابن اینطور شروع می شوند: «یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض» "سبح اسم " نیز امر به تسبیح است. در این پنج سوره (فعل تسبیح را) در سه مورد به صورت ماضی و در دو مورد به صورت مضارع ذکر می کند، ولی با کلمه " ما ": " هر چه " در آسمانها و زمین است خدا را تسبیح می کند. اما قرآن می گوید (همه موجودات خدا را سجود می کنند) آن حقیقت سجود، که این سجود شما نماینده ای و نمایشگری از آن است. ما که سجود می کنیم عمل ما نمایشگر خضوع ماست. قرآن می گوید همه موجودات خدا را سجود می کنند، خورشید و ماه و ستاره هم خدا را سجود می کنند، ولی البته معلوم است مقصود این نیست که مثلا خورشید هم یک پیشانی دارد و پیشانی اش را روی خاک می گذارد، نه، این عمل شما که نمایشگر منتهای خضوع است برای این است که روحتان خضوع پیدا کند. پس ما یک چنین آیاتی در قرآن داریم که در آنها تعبیر "سبح" یا "یسبح" به کار رفته است. بعضی آیات دیگر داریم که در آن آیات مطلب به شکل دیگری بیان شده است، مثلا بیان شده که جمادات یا نباتات و یا حیوانات با فلان مقام مقدس معنوی الهی، در تسبیح و حمد خدا هماهنگی می کردند. قرآن در سوره مبارکه "ص" درباره داوود پیغمبر چنین می گوید: «و اذکر عبدنا داوود ذا الاید انه اواب؛ یاد کن بنده ما داوود نیرومند را، او بسیار بازگشت کننده به خدا بود، یعنی از غیر خدا بریده و به خدا پیوسته بود». بعد می گوید: «انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الاشراق و الطیر محشوره کل له اواب؛ ما کوه ها را مسخر ساختیم که شامگاهان و بامدادان نیایش می کردند و پرندگان را گرد آوردیم که همه به سوی او بازمی گشتند». این هم آیات دیگری به این مضمون. از جمله (آیات مذکور) همین آیات (سوره نور است) که باز نظیرش در قرآن هست. در اینجا مخاطب شخص پیغمبر اکرم است، می فرماید: «الم تر ان الله یسبح له من فی السموات و الارض»؛" هر که در زمین است " را هم اختصاص به مؤمنین نمی دهد: ای پیغمبر! آیا ندیده ای که هر که در آسمانها و زمین است، و نیز پرندگانی که در پروازند خدای را تسبیح می گویند؟ بالاتر اینکه بعد می گوید: «کل قد علم صلاته و تسبیحه؛ هر کدام از اینها کوهها، درختها، مرغها، انسانها و هر موجودی که تسبیح می کند به تسبیح خود آگاه است، به نماز خود آگاه است». عجیب این است که این امر را تعبیر به " نماز " می کند. گفتیم یک جا تعبیر به "تسبیح" و "حمد" می کند و یک جا تعبیر به "سجود" می کند، اینجا اصلا تعبیر به "صلاة" کرده است، گو اینکه بعضی مفسرین گفته اند مقصود از "صلاة" دعاست ولی همان نماز است، روح نماز هم دعاست. خود قرآن تعبیر به "صلاة" کرده است: اینها نماز دارند و به نماز خودشان آگاهند و خدای آنها هم به کار آنها آگاه است.

اثرات عبادت در زندگی انسان

در عبادت خارج شدن از محدوده کوچک خودی، خارج شدن از محدوده آمال و تمنیات کوچک، محدود و موقت هست، به عبارت دیگر در عبادت انسان از دائره تمنیات و آمال کوچک خارج می شود. در عبادت ارتجاء هست، انقطاع هست. در عبادت استعانت و نیرو گرفتن و کمک خواستن هست. در عبادت واقعا انسان از محدوده خود خواهی ها، خود پرستی ها، آرزوها، تمنیها و امور کوچک پرواز میکند و بیرون میرود. معنی تقرب هم همین است. یک نفر عبادتگر آنچه را در حال عبادت با خدای خویش در میان می گذارد، در متن زندگی آن را پیاده می کند و به مرحله " صدق " درمی آورد. عبادت برای یک عبادتگر واقعی " پیمان " است و صحنه زندگی وفای پیمان است. این پیمان مشتمل بر دو شرط اصلی است: یکی رهایی و آزادی از حکومت و اطاعت غیر خدا - اعم از هوای نفس و مطامع نفسانی و از موجودات و اشیاء و اشخاص - و دیگر تسلیم محض در مقابل آنچه خدا به آن امر می کند و به آن راضی است و آن را دوست می دارد. عبادت واقعی برای عبادتگر عامل بزرگ و اساسی تربیت و پرورش روحی اوست. عبادت، برای عبادتگر درس است، درس وارستگی، آزادمنشی، فداکاری، محبت خدا، محبت خلق خدا، محبت امر خدا، همبستگی و دوستی اهل حق، احسان و خدمت به خلق و....دنیای عبادت آکنده از لذت است، لذتی که با لذت دنیای سه بعدی مادی قابل مقایسه نیست. دنیای عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است اما سیر و سفری که " به مصر و عراق و شام " و یا هر شهر دیگر زمینی منتهی نمی شود، به شهری منتهی می شود " کاو را نام نیست. " دنیای عبادت شب و روز ندارد، زیرا همه روشنائی است، تیرگی و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است، چه خوشبخت و سعادتمند است کسی که به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد، آن کس که به این دنیا گام نهد دیگر اهمیت نمی دهد که در دنیای ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت. چه خوشبخت و سعادتمند است آنکه فرائض پروردگار خویش را انجام می دهد، الله، یار و حمد و قل هو الله، کار او است، رنجها و ناراحتیها را، مانند سنگ آسیا دانه را، در زیر پهلوی خود خورد می کند.امام علیه السلام می فرماید: «اللهم انک آنس الانسین لاولیائک و احضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم فاسرارهم لک مکشوفه و قلوبهم الیک ملهوفه، ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک و ان صبت علیهم المصائب لجاوا الی الاستجاره بک» (خطبه 227)؛ پروردگارا تو از هر انیسی برای دوستانت انیستری، و از همه آنها برای کسانی که به تو اعتماد کنند برای کارگزاری آماده تری، آنان را در باطن دل شان مشاهده می کنی و در اعماق ضمیرشان بر حال آنان آگاهی و میزان بصیرت و معرفتشان را می دانی، رازهای آنان نزد تو آشکار است و دلهای آنها در فراق تو بی تاب است. اگر تنهائی سبب وحشت آنان گردد یاد تو مونسشان است و اگر سختیها بر آنان فرو ریزد به تو پناه می برند. " «و ان للذکر لاهلا اخذوه عن الدنیا بدلا» " (خطبه 222)؛ همانا یاد خدا افراد شایسته ای دارد که آن را به جای همه نعمتهای دنیا انتخاب کرده اند.. امام علی (ع) در خطبه 222 حالات و مقامات و کرامتهائی را که برای اهل معنی در پرتو عبادت رخ می دهد توضیح داده است، از آن جمله می فرماید: «قد حفت بهم الملائکه و تنزلت علیهم السکینه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الکرامات فی مقام اطلع الله علیهم فیه فرضی سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز»...؛ فرشتگان آنان را در میان گرفته اند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهای ملکوت بر روی آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بی پایان الهی برای شان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه آنان را که بوسیله بندگی به دست آورده اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است، آنگاه که خداوند را می خوانند بوی مغفرت و گذشت الهی را استشمام و پس رفتن پرده های تاریک گناه را احساس می کنند.از نظر تعلیمات اسلامی، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورت آور بر دل آدمی باقی می گذارد و در نتیجه میل و رغبت به کارهای نیک و خدائی کاهش می گیرد و رغبت به گناهان دیگر افزایش می یابد. متقابلا عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن وجدان مذهبی انسان را پرورش می دهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون می کند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه می کاهد. یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل می گرداند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن می سازد. در نهج البلاغه خطبه ای هست که درباره نماز و زکوة و اداء امانت بحث کرده است. پس از توصیه و تاکیدهائی درباره نماز، می فرماید: «و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بالحمة تکون علی باب الرجل فهو یغتسل منها فی الیوم و اللیله خمس مرات فما عسی ان یبقی علیه من الدرن؟» (خطبه 199)؛ نماز گناهان را مانند برگ درخت می ریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد می سازد، پیامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستشو دهد تشبیه فرمود، آیا با چنین شستشوها چیزی از آلودگی بر بدن باقی می ماند؟ امام در خطبه 192 پس از اشاره به پاره ای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم، کبر، می فرماید: «و عن ذلک ما حرس الله عباده المؤمنین بالصلوات و الزکوات و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم و تذلیلا لنفوسهم، و تخفیضا لقلوبهم و ازاله للخیلاء عنهم»؛ چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است خداوند بوسیله نمازها و زکاتها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد، این عبادات دستها و پاها را از گناه باز می دارند، چشمها را از خیرگی بازداشته به آنها خشوع می بخشند، نفوس را رام می گردانند، دلها را متواضع می نمایند، و باد دماغ را زایل می سازند. به همان نسبت که وابستگی و غرق شدن در مادیات انسان را از خود جدا می کند و با خود بیگانه می سازد، عبادت انسان را به خویشتن باز می گرداند، عبادت به هوش آورنده انسان و بیدار کننده انسان است، عبادت انسان غرق شده و محو شده در اشیاء را مانند نجات غریق، از اعماق دریای غفلتها بیرون می کند، در عبادت و در پرتو یاد خداوند است که انسان خود را آنچنان که هست می بیند، به نقصها و کسریهای خود آگاه می گردد، از بالا به هستی و حیات و زمان و مکان می نگرد، و در عبادت است که انسان به حقارت و پستی آمال و آرزوهای محدود مادی پی می برد و می خواهد خود را به قلب هستی برساند. ذکر خدا و یاد خدا که هدف عبادت است، دل را جلا می دهد و صفا می بخشد و آنرا آماده تجلیات الهی قرار می دهد، علی درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعائدة و ما برح لله عزت آلائه فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم وکلمهم فی ذات عقولهم» (خطبه 222)؛ خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها بدین وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهام گیری و مکالمه با خدا می گردد. یاد خدا مایه حیات قلب است، مایه روشنائی دل است، مایه آرامش روح است، موجب صفا و رقت و خشوع و بهجت ضمیر آدمی است، باعث بیداری و آگاهی و هوشیاری انسان است.

اثر یاد خدا در روح و روان انسان

علماى اخلاق به پیروى از قرآن مجید و روایات اسلامى اهمیت فوق العاده اى براى ذکر، به عنوان یکى از شاخه هاى مهم عبادت در پاکسازى روح و جان و بیدارى و آگاهى و تهذیب نفس قائل هستند و براى هر مرحله از مراحل سیر و سلوک، اذکارى ذکر کرده اند مثلا در مرحله توبه، توجه به ذکر «یا غفار» و در مرحله محاسبه نفس «یاحسیب» و در مرحله جلب رحمتهاى عالیه «یا رحمان» و «یا رحیم » و امثال آن. این اذکار به تناسب حالاتى است که انسان دارد و مسیرهائى که مى پیماید؛ ولى به عنوان ذکر مطلق که در هر حالى خوب است، نه به عنوان قصد ورود. ذکر خدا از بزرگترین عبادات و بهترین حسنات است و در برابر تهاجم وسوسه هاى نفس و نفوذ شیطان به انسان مصونیت مى بخشد. پرده هاى خودخواهى و غرور را که بزرگترین دشمن سعادت انسان است مى درد، او را از خواب غفلت بیدار مى کند و از خطراتى که سعادت وى را تهدید مى کند آگاه مى سازد. ذکر خدا مانند دانه هاى حیاتبخش باران است که بر سرزمین روح و قلب انسان مى بارد و انواع بذرهاى فضیلت و تقوا را شکوفا و بارور مى سازد و هر اندازه درباره اهمیت این عبادت سخن گفته شود باز کم است.خداوند در قرآن می فرماید: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکر الله تطمئن القلوب؛ آنها (هدایت یافتگان) کسانى هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دلها آرامش مى یابد» (سوره رعد، آیه 28). در این آیه، سخن از تاثیر یاد خدا در آرامش دلها است؛ آرامشى که مى تواند انسان را از لغزشها برهاند و به فضائل اخلاقى بیاراید. سپس به صورت یک قاعده کلى بیان می کند و مى افزاید: «آگاه باشید، تنها با یاد خدا دلها آرامش مى یابد! این آرامش فوق العاده به خاطر آن است که نگرانیها گاه به خاطر آینده تاریک و مبهمى است که در پیش دارد، مثلا از احتمال زوال نعمتها یا گرفتارى در چنگال بیمارى و درماندگى و ناتوانى و مانند آن ناشى مى شود و گاه گذشته تاریک زندگى، فکر او را به خود مشغول مى دارد، و نیز دنیاپرستى و دلباختگى نسبت به دنیا، سوءظن ها و توهمها و ترس و وحشت از مرگ، هر یک از اینها مى تواند عاملى براى نگرانى و سلب آرامش انسان شود. بخل و حسد و حرص و طمع و مانند آنها نیز از عوامل نگرانى انسان است. یادخدا، همان خداوندى که جواد و کریم و رحمان و رحیم و خالق و رازق و بخشنده و بنده نواز است، خداوندى که حل هر مشکلى در برابر قدرتش آسان و هر امر پیچیده اى در برابر اراده اش ساده است، یاد چنین پروردگاری مایه آرامش دلها و سبب پرورش فضائل اخلاقى است. این نکته قابل توجه است که نفس مطمئنه همان نفسى است که مخاطب به خطاب «یا ایتها النفس المطمئنة* ارجعى الى ربک راضیة مرضیة* فادخلى فى عبادى* وادخلى جنتى؛ اى نفس مطمئنه! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم درآى و در بهشتم وارد شو» (سوره فجر/ آیات 27 تا 30) می باشد. همیشه اضطراب و نگرانى یکى از بزرگترین بلاهاى زندگى انسانها بوده و هست و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى کاملا محسوس است. همیشه آرامش یکى از گمشده هاى مهم بشر بوده و به هر درى مى زند تا آن را پیدا کند. به طور کلى آرامش و دلهره، نقش بسیار مهمى در سلامت و بیمارى فرد و جامعه و سعادت و بدبختى انسانها دارد و چیزى نیست که بتوان از آن به آسانى گذشت و به همین دلیل تاکنون کتابهاى زیادى نوشته شده که موضوع آنها فقط نگرانى، راه مبارزه با آن و طرز بدست آوردن آرامش است. تاریخ بشر پر است از صحنه هاى غم انگیزى که انسان براى تحصیل آرامش به هر چیز دست انداخته و در هر وادى گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است ولى قرآن، با یک جمله کوتاه و پر مغز، مطمئن ترین و نزدیکترین راه را نشان داده و مى گوید: بدانید که یاد خدا آرامبخش دلها است! ایمان به خدا و توجه به آزادگى مؤمن که همیشه با زهد و پارسائى سازنده و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگى مادى همراه است، به همه اضطرابها پایان مى دهد، هنگامى که روح انسان علی وار آنگونه وسعت یابد که بگوید: «دنیاکم عندى لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها؛ دنیاى شما در نظر من بى ارزشتر از برگ درختى است که در دهان ملخى باشد که آن را مى جود» (نهج البلاغه/خطبه 224). نرسیدن به یک وسیله مادى یا از دست دادن آن چگونه امکان دارد آرامش روح آدمى را بر هم زند و طوفانى از نگرانى در قلب و فکر او ایجاد کند. البته منظور در آیه فوق از ذکر خدا که مایه آرامش دلها است تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد، و این توجه مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوى جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سد مستحکمى ایجاد کند، این است حقیقت ذکر که آن همه آثار و برکات در روایات اسلامى براى آن بیان شده است. امام علی علیه السلام درباره یاد حق که روح عبادت است چنین می فرماید: «ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصر به بعد العشوة، و تنقاد به بعد المعاندة، و ما برح لله _عزت آلاوه_ فی البرهة بعد البرهة، و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فکرهم، وکلمهم فی ذات عقولهم؛ خداوند یاد خود را صیقل دلها قرار داده است، دلها به این وسیله از پس کری، شنوا و از پس نابینائی، بینا و از پس سرکشی و عناد، رام می گردند، همواره چنین بوده و هست که خداوند متعال در هر برهه ئی از زمان و در زمانهائی که پیامبری در میان مردم نبوده است بندگانی داشته و دارد که در سر ضمیر آنها با آنها راز می گوید و از راه عقلهایشان با آنان تکلم می کند. در این کلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دلها بیان شده است تا جائی که دل قابل الهامگیری و مکالمه با خدا می گردد» ( نهج البلاغه /خطبه 222).در جای دیگر خداوند به حضرت موسی علیه السلام می فرماید: «اذهب انت واخوک بآیاتى و لا تنیا فى ذکرى؛ (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید و در یاد من کوتاهى نکنید! (سوره طه/ آیه 42). در این آیه، مخاطب موسى و برادرش هارون هستند، در آن زمان که فرمان نبوت موسى علیه السلام صادر شده و مامور مى شوند براى مبارزه با فرعون آماده گردند، مى فرماید: تو و برادرت با آیات من (کتاب آسمانى و معجزات) به سوى فرعون بروید و در ذکر من کوتاهى و سستى نکنید! دستور به ذکر خدا آن هم بدون سستى به هنگام مبارزه باطغیانگرى همچون فرعون، بسیار پرمعنى است؛ این امر نشان مى دهد که ذکر خداوند تا چه اندازه در قدرت و قوت و شجاعت و شهامت انسان اثر دارد و به او نیرو و توان براى مبارزه مى بخشد که در این هنگام به آن دستور داده شده است.

اخلاص در عبادت از نظر سعدی

سعدی این داستان را عالی آورده است، البته تمثیل و مثل است و مقدمه اش منظور نیست. می دانید که از عشقهای تمثیلی، عشق سلطان محمود و ایاز است. می گو ید به سلطان محمود عیب می گرفتند که آخر این چه حسنی دارد؟ چه زیبایی ای دارد؟ این شکل و قیافه ندارد، چرا اینقدر نسبت به این عشق و محبت می ورزی؟ او می خو است یک وقت عملا به اینها نشان بدهد که چرا چنین است و به خاطر آنهایی که شما خیال می کنید نیست، دلیل دیگری دارد، نه اینکه من عاشق آب و رنگ او هستم، بنده واقعی و خالص من اوست که مرا به خاطر خودم دوست می دارد. در بوستان است: یکی خرده بر شاه غزنین گرفت *** که حسنی ندارد ایاز ای شگفت گلی را که نه رنگ باشد نه بو *** دریغ است سودای بلبل بر او به محمود گفت این حکایت کسی *** بپیچید ز اندیشه بر خود بسی که عشق من ای خواجه بر خوی اوست *** نه بر قد و بالای دلجوی اوست شنیدم که در تنگنایی شتر *** بیفتاد و بشکست صندوق در می گوید در یک سفری که می رفت دستور داد عمدا بارها را شل ببندند و به یک دره ا ی که می رسند، آنجا تعمدا صندوق جواهرات را که معمولا همراه خود دارند از روی شتر بیاندازند که این صندوق بشکند و در و مرجان و جواهر قیمتی بریزد ته دره. به یغما ملک آستین بر فشاند *** وز آنجا به تعجیل مرکب براند گفت هر که هر چه برداشت مال خودش. این را گفت و شلاق زد به اسبش و خودش رفت.سواران پی در و مرجان شدند *** ز سلطان به یغما پریشان شدند یکچنین یغمایی را اعلام کردند، همه ریختند ته دره که یک گوهر قیمتی به دست آورند. نماند از وشاقان گردن فراز *** کسی در قفای ملک جز ایاز یکوقت نگاه کرد پشت سرش دید فقط یک نفر مانده و او ایاز است، همه رفته اند سراغ نعمت.بگفتا که ای سنبلت پیچ پیچ *** ز یغما چه آورده ای؟ گفت هیچ من اندر قفای تو می تاختم *** ز خدمت به نعمت نپرداختم من خدمت را بر نعمت ترجیح دادم. اینجا که می رسد گریزش را می زند (تا اینجا مثل بود)، می گوید: خلاف طریقت بود که اولیا ***تمنا کنند از خدا جز خدا گر از دوست چشمت به احسان اوست *** تو در بند خویشی نه در بند دوست عبادت حقیقی این است، نباید غیر آن را به حساب عبادت بگذاریم، این شرکها را خداوند به تفضل خودش از ما پذیرفته است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد